آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

آرمیتا

آرمیتای بابایی

نوگل زیبای منی آرمیتا   دختر رعنای منی آرمیتا   گرچه تو طفلی و کمی کوچکی   یاور فردای منی آرمیتا   من شده ام شمع و تو پروانه   واله و شیدای منی آرمیتا   تازه و شاداب بوَد این گلم   اطلس و دیبای منی آرمیتا   در شب تاریک و سیاه پدر   ماه دل آرای منی آرمیتا       ...
5 ارديبهشت 1393

کشو دیواری،ابتکار مامان و بابایی!!!

  ابتکار بابا و مامان...!!! ما اینجا توی خونه سازمانی زندگی میکنیم و خونه واسه خودمون نیست. به همین خاطر واسه دخترم کمددیواری ثابت نگرفتیم، اما عوضش کشوهای کمدش رو رنگ کردیم و به دیوار اتاقش زدیم... ...
5 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

بیشتر از دو هفته هستش که از شمال اومدیم،بخاطر دلدردش اینجا هم بردیمش دکتر،اما دکترا میگن باید بیشتر تحمل کنین... انگار دخترم از وقتی اومدیم رشد خوبی هم نداشته... ...
5 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دو سه هفته ای هست که آرمیتا جون روز می خوابه، شبا تا ساعت 4 یا حتی 7 صبح هم از دلدرد نمی تونه بخوابه و بی تابی می کنه و مامان و مادرجون گنبدی باهاش بیدارن. آرمیتا به صدای مادرجون خیلی عادت کرده و بغل مادرجون آروم می شه.
15 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمیتا می باشد