آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

آرمیتا

و ان یکاد...

آرمیتاجون نه ماهه شده

آرمیتای عزیزم یاد گرفته یه سری کلمات رو بگه مثل بابا،ماما،به(بده)،نه،جیگر،تیگر(عروسک ببرش)،جیز،ب آ(بیا)،عمه...   آرمیتاجون با روروئکش می تونه راه بره کم کم داره یاد میگیره روی پای خودش بایسته   ...
16 آذر 1393

چهار ماه گذشت

دخترم از وقتی اومدی هرکسی از من میپرسه بچه داری چه جوریه میگم حلوای تن تنانی. عزیزم وقتی میخندی همه ی غصه ها و مشکلا رو از دل بابا جون و مامانی میبری و به خاطر وجود پر برکتت هر روز خدا رو شکر میکنم. دخترم 4 ماهه شدی  حالا بیشتر سعی میکنی حرف بزنی و تلاش میکنی از جات بلند شی. شبا مجبورمون میکنی که تو ماشین با کولر روشن بچرخونیمت تا شیرتو بخوری .
10 تير 1393

به بندرعباس خوش اومدی آرمیتا

آرمیتاخانم به همراه مامان باباش و خونواده دختردایی مامانش دو سه روزی مهمون دایی احسانش تو بندرعباس بود... ما اونجا پارک رفتیم،ساحل رفتیم،محل زندگی داییش رو دیدیم،خرید کردیم... از روستای گچین دیدن کردیم! خلاصه کلی بهمون خوش گذشت... آرمیتا هم که دیگه کم کم داره وزنش زیاد می شه و بغل کردنش تو تمام مدت واقعاً سخته،سوار بر کالسکه خوشکلش طی العرض می کنه (البته با کمک داییش)...!!! ...
20 ارديبهشت 1393

قشم،جزیره شگفتی ها...

آرمیتا این بار،با پا به جزیره شگفت انگیز و زیبای قشم گذاشتن اولین سفر دریایی خودش رو انجام داد... جزیره زیبای قشم،بزرگترین جزیره خلیج همیشه فارس هستش. ...
17 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمیتا می باشد